Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


دلم دیگر دلتنگ ش نباش... مگر جمله اخرش را فراموش کردی؟(دیگر هیچ چیز بین ما نمانده)

ان لحظه که دلتنگ یارم می شوم

  خود به خود هوس باران را میکنم.

آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود

  هوس یک کوچه تنها را میکنم.

آن لحظه است که دلم میخواهد تنهایی در زیر باران

 بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم.

قدم بزنم تا خیس خیس شوم ، خیس تر از

قطره های باران….

 خیس تر از آسمان و درختان.

آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم میخواهد

 باز زیر باران بمانم ، دلم نمیخواهد باران قطع شود

+نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت15:46توسط asma-jan | |

؟؟؟
یادم باشد به سهراب بگویم
عشق دیگرصدای تپش قلب ها نیست
صدای فاصله ها نیست!!
صدای فنر تخت هاست...

+نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت15:37توسط asma-jan | |

 

وقتی رفتیو تنهام گذاشتی همه گفتند:دوستت نداشت...

چه درد آور بود که نتونستم ثابت کنم

هر شب با عاشقانه هایت خوابم میکردی...

 

 

بعضی شبا انگار قرصها هم آلزایمرمیگیرن...

لعنتیها یادشون میره که خواب آورند نه یاد آور...

+نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت15:30توسط asma-jan | |

اشتباه من این بود ....
هر جا رنجیدم ، لبخند زدم ....

فکر کردند درد ندارد ، محکم تر زدند ...

 

+نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت8:35توسط asma-jan | |

دلـتـنـگی یـعـنـی
کنار کسی که دوستش داری باشی
امـا بـدونــی کـه رفـتـنـیـه . . .

 

http://upload.iranvij.ir/image_tir91/13405660842.gif

+نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت8:32توسط asma-jan | |

یادت باشد غم برای خوردن زیاد داشتم...

 

 تو هم برایم لقـمه گرفتی!!!!

اونقدر حالم این روزا بده که حوصله خودمم ندارم چه برسه وبلاگم...

اما آخرشم هرچی تنهاتر میشم بیشتر یاد اینجا می افتم...

انگار تنها جائیه که دارم...

کاش میشد دستامو بذارم تو جیبمو تا صبح تو خیابونا راه برم...

کاش میشد به جای این همه بغض ، بلند بلند گریه کنم...

کاش یکی بود باهاش حرف بزنم...

کاش یکی بود میپرسید لعنتی چه مرگته؟...

همش کاش...کاش... کاش...

لعنت به این زندگی...

+نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1398برچسب:,ساعت8:26توسط asma-jan | |

”سـرد اسـت و مـن تـنهایـم “


چـه جمـلـه ای !


پــــُر از کـلیـشه …


پـــُـر از تـهـوع …


جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :


” ســرد اسـت “…


یـخ نمـی کنـی …


حـس نـمی کنـی …


کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه


چـه سرمایـی را گـذرانـدم …

 

+نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت8:4توسط asma-jan | |

بدون خداحافظی رفتی

اما من پنجره را تا قیامت باز می گذارم

تا یک روز از خم کوچه نمایان شوی

و برایم دستی تکان دهی !

http://soali.ir/wp-content/uploads/2013/08/580487_1MW1usCf.jpg

 

..

+نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت8:0توسط asma-jan | |

 

http://www.miyanali.com/usr/pastil2/gal199.jpg?387251191

و تو ای فرشته دوزخ خیانت :


تا کدامین سرزمین جنهمّی اسب خیانتت را چهار نعل می تازانی ؟

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت15:34توسط asma-jan | |

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت15:33توسط asma-jan | |

خدایا تا حالا خیلی ها دلمو شکستن!!

امشب بیا با هم بریم!!

من نشونت میدمشون و تو ببخششون!!

 

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت15:31توسط asma-jan | |

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی …


                                            دلت بگیره ولی دلگیری نکنی 


شاکی بشی ولی شکایت نکنی …


                      گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا بشن …


خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری …


خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط         سکوت کنی …

 

--------------------------------

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت15:30توسط asma-jan | |

 

باشي يا نباشي .. اين شب سر ميشود !

اما اين شب كجا و آن شب كجا؟!

ديشب با خدا دعوايم شد / باهم قهر كرديم

فكر كردم ديگر مرا دوست ندارد / رفتم گوشه اي نشستم / چند قطره اشك ريختم

و خوابم برد / صبح كه بيدار شدم مادرم گفت:

نميداني از ديشب تا صبح چه باراني مي آمد...

براي چشمانم

نماز باران بخوان...

بغض كرده...

ابريست...

اما نميبارد...

دودي كه از دهانم بيرون مياد دود سيگار نيست !

قلبم سوخته...

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت14:37توسط asma-jan | |

 انقدر بر کشتی عشقت نشینم تا سحر 

 
یا به عشقت میرسم یا غرق دریا میشوم...........
 
 

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:26توسط asma-jan | |

 زیباترین ستایش نثار کسی که

 

کاستی هایم را می داند و باز هم دوستم دارد....

 

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:24توسط asma-jan | |

یه وقتایی تو زندگیت میرسه
 
که باید دستت رو بـــزنی زیر چـــــونت
و
 
جریان زندگیــــت رو فقــــــــط تمــاشا کنی
 
بعدشـــــــم بگــــی
 
بــــــــــــــــــــــــ ـــــه درک...
 

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:22توسط asma-jan | |

 ایـלּ روزهـا تَلخ مے گذرَב ،

 

בستَمـ مے لـرزَב از تـُوصیفَـش

 

هـَمیـלּ بـَس ڪـِہ : 
 
نَفس کشیـבنَمـ در ایـלּ مَرگِــ تـَבریجے
 
مثل خـُودکُشے استــ بــآ تیـــغ کــُنـــב
 
 

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:20توسط asma-jan | |

خواستن ،هميشه توانستن نيست

 

گاهي فقط،
 
داغ بزرگي است
 
كه تا ابد بر دلت مي ماند
 
 
 

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:10توسط asma-jan | |

.

http://s3.picofile.com/file/7508245264/trol_3ali3_35_.jpg


ادامه مطلب...

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت12:50توسط asma-jan | |

 



در وب ما آمدی و نظر نمی دهی پدر سوخته ..
می خواهی وب مارا بی کفایت جلوه دهی ملعوون !؟؟؟
یا می خواهی بیای و جای ما را بگیری پدر سوخته !؟؟؟
وب ما را می خوای تصاحب کنی !؟؟؟؟
برای وب ما دندون تیزمیکنی ؟ پدر سوخته !
بدهم پدر پدر پدر پدرسوخته ات را در بیاورن
هاااااااااااااان؟؟؟؟؟؟؟

بدهم از سردرِ همین وب آویزانت کنن؟؟

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت12:46توسط asma-jan | |

خدآیــــــــآ ....
 
مے خواهمـــــــــ اعتــــــــراف کــــــنَـم !
 
دیگـــر نمے توآنــــَمـــ ؛خسته  اَمـــــــــ ....
 
مــَن اَمآنتـــــــــ دآر خوبے نیـωـتـم ،
 
" مًـــــرآ " از مـن بگیر .... مآلہ خودتـــــــ 
 
مــَن نمے تــًوانــَم نگهشــ دارم ... !!!
 
 

+نوشته شده در جمعه 15 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:55توسط asma-jan | |

دختر که باشی...

هزار بار هم که بگویند:دوستت دارم

باز هم خواهی پرسید:دوستم داری؟؟

وته دلت همیشه خواهد لرزید(!)

دخـــــتر که باشی...

نگرانه زیباترهایی می شوی که شاید عاشقش شوند!!!

هر وقت که عشقت صدایت می کند:خوشگلم...

خدا را شکر می کنی که در نگاه او زیبایی

دست خودت نیست...

دختـــــــر که باشی...

همه ی دیوانگی های عالـــــــــم را بـــلـــــــــــــــدی...

 

+نوشته شده در جمعه 15 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:54توسط asma-jan | |

خدایــــــــا...

بارها همان جایی دستم را گرفتی کـــــــه

می توانستی مچم را بگیری 

فردا را به امید آنکه...

در آغوشم بگیری شروع می کنم...

 

 

 

 

+نوشته شده در جمعه 15 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:52توسط asma-jan | |

 

+نوشته شده در سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:,ساعت23:3توسط asma-jan | |

-همیشه هم قافیه بوده اند ، سیب و فریب !!!

همیشه هم قافیه بوده اند ، سیب و فریب !!!

همان سیبی که ادم و حوا را فریب داد. . 

حالا هم میگوییم : "سییییییییییب" و دوربین های عکاسی را فریب میدهیم ،

تا پنهان کنیم اندوهمان را پشت این لبخند مصنوعی . . .

 

+نوشته شده در سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:,ساعت22:59توسط asma-jan | |

خودکشی بهشت است وقتی دنیا برایت جهنم باشد

اخه بعضی از دخترا پسرا چجوری دلشون میاد کاری کنن ک دستیو ک یه روزی بوسه میزدن جای تیغ روش بمونه؟؟؟

 

 

+نوشته شده در سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:,ساعت22:53توسط asma-jan | |

بعضــــــی چیــــــز هــــــا رو بایـــــد بنویســــــم...

نــــه بـــــــرای اینکـــــــه همـــــه بخـــــونن وبگـــــن عـــــــالیه...

بـــــــرای اینکـــــه خــــــفه نشــــــم

تو احوالپرسی های روزانه
واژه ی"بد نیستم"به معنای "خوب بودن" نیست!حتی به معنای "بد بودن" هم نیست!
یه برزخیه که از "بد بودن" هم بدتره...!

+نوشته شده در دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:,ساعت12:7توسط asma-jan | |

به تو نرسیدم، اما خیلی چیزارو یاد گرفتم…

 

یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ بگم.

 

یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره.

 

یاد گرفتم توی زندگی برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر روز به یه بهانه ای دلشو بشکونم.

 

یاد گرفتم گریه ی هیچکس رو باور نکنم.

 

یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم.

 

یاد گرفتم دم از عاشقی بزنم ولی اما از کجا بگم از کی بگم…

 

می خوام همین جا دلمو بشکونم خوردش کنم تا دیگه عاشق نشه.

 

تا دیگه کسی رو دوست نداشته باشه.

 

توی این زمونه کسی نباید احساس تورو بدونه وگرنه اون تورو می شکونه.

 

می خوام بشم همون آدم قبل کسی که از سنگ بود و دو رو برش دیواری از سکوت و بی تفاوتی…

 



+نوشته شده در دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:,ساعت12:4توسط asma-jan | |

یک کاغذ سفید را هرچقد سفید و تمیز باشد کسی قاب نمیگیرد

برای ماندگاری باید حرفی برای گفتن داشت

گاه برای ساختن باید ویران کرد

گاه برای داشتن باید گذشت...

و گاه در اوج تمنا باید نخواست....

 




+نوشته شده در دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:,ساعت12:2توسط asma-jan | |

سلام روزگار... 
چه میکنی با نامردی مردمان..
من هم ..
اگر بگذارند ...
دارم خرده های دلم را...
چسب میزنم...
 
راستی این دل ...
دل می شود ؟

 

+نوشته شده در دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:,ساعت12:1توسط asma-jan | |

تلخ تر از خود جدايی ها...
آنجايی است كه بعدها آن دو نفر مدام بايد وانمود كنند،
كه چيزی بينشان نبوده..
كه هيچ اتفاقی نيفتاده...
كه از همديگر هيچ خاطره ای ندارند...


 

+نوشته شده در دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:,ساعت11:53توسط asma-jan | |

 

تقصیر تـــو نیست
لعنتی !
تو آدم بودی .!
من
خدایت کردم

 

+نوشته شده در دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:,ساعت11:48توسط asma-jan | |

 

 چه کسی میگویدکه گرانی شده است؟

 

دوره ارزانیست ! دل ربودن ارزان ، دل شکستن ارزان ،

 

دشمنی ها ارزان ، چه شرافت ارزان ،

 

آبروقیمت یک تکه نان ! ودروغ از همه چیز ارزانتر ،

 

قیمت عشق چقدرکم شده است ، کمترازآب روان ،

 

وچه تخفیف بزرگی خورده قیمت

 

هرانسان …..!

+نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:59توسط asma-jan | |

وقتی می گویم : دیگر به سراغم نیا !

 

فکر نکن که فراموشت کرده ام ….

 

یا دیگر دوستت ندارم !

 

نه ….

 

من فقط فهمیدم :

 

وقتی دلت با من نیست ؛

 

بودنت مشکلی را حل نمی کند ،

 

تنها دلتنگترم میکند … !

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:56توسط asma-jan | |

 کاش می شد روی خط سرنوشت

 

روزهای با تو بودن را نوشت..

 

سرنوشت , ننوشت

 

گر نوشت , بد نوشت

 

اما باور کن نمی توان سرنوشت خویش را از سر

 

نوشت! 

 

باز هنگام سحر قلمی از تکه زغالی مانده از آتش

 

شبی سرد

 

میلغزد بر روی تن سرد و بی روح ورق.

 

و باز هم ردی از سوز دل بر روی خط های یخ زده

 

کاغذ مینویسد.

 

وباز قصه پر غصه تکرار  ....

 

روزی درختی بودم تنومند و زیبا ، قدی کشیده

 

و شاخ و برگ تماشایی داشتم .

 

عاشق شدم . . . !!!!

 

عاشق صدای خوش هیزم شکن . . . !!!

 

و تن خود را بی آلایش تقدیم بوسه های درد آور

 

تبر او کردم و چه راحت شکستم ، بی صدا خورد شدم

،

 

چه دیر فهمیدم بی رحم است دل سنگ هیزم شکن

 

و سخت تر تبر او که سوزاند تنم را ، حالا دیگر زنده

 

نبودم

 

درخت نبودم ، در چشمان سرد او فقط هیزم بودم و

 

بس

 

سرنوشتم چه بود ؟

 

حالا که نه درخت بودم و نه سایه ای داشتم و نه

 

ریشه ای

 

نه برگی و نه مهمان ناخوانده ای که بر روی دستانم

 

بنشیند

 

و برای دل کوچکش آواز بخواند و بر خود بلرزد و با

 

آهی سرد

 

دوباره پر باز کند و به اوج برود

 

و چه ناجوانمردانه تکه های خرد شده ام در شومینه

 

رو به چشمانش آتش گرفت و او فقط لذت برد

 

من در آتش میسوختم و او . . .

 

و حالا زغالی بیش نیستم و خطی شدم بر

 

خطوط یخ زده ورق تا شاید ماندگار باشم و همه

 

بدانند

 

روزی درختی بودم تنومند که عشق مرا به زغالی

 

 

تبدیل کرد سیاه و دل سوخته . . .

 

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:52توسط asma-jan | |

 

 

 

 آدم ها فراموش نمیکنند .........!!!!!

 

فقط دیگر ساکت میشوند .......

 

همین .......!!!!!!!

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:51توسط asma-jan | |

 

 

 این روزها حتی اگر خون هم گریه کنی

 

عمق همدردی دیگران با تو

 

یک کلمه است

 

"آخی ........."!!!!!!

+نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:46توسط asma-jan | |

 

 

 

 

 

 

باید بازیگر شوم ،

 

 

 

 

آرامش را بازی کنم …

 

 

 

 

باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …

 

 

 

 

باز باید مواظب اشک هایم باشم …

 

 

 

 

باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم … 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:38توسط asma-jan | |

 

به همون ماه توآسمون قسم دوستت دارم وتا ماه رو میبینم

به انتظارت میشینم

دوستت دارم++++

+++

عکس

+نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:39توسط asma-jan | |

گم گشته ام ، ندیده ای مــــرا؟

چند روز پیش از خونه زدم بیرون ...

رفتم ... واسه دلــــم... دل نداشته امـــ....

گم شدم ...تو شلوغی و غم غربت آدمای تنهـــای بی خیال ...

حالا اگه پیدام کردی لطفاْ منو پیش خودت نگهـــدار ....

حوصله خودمـــو ندارم.......

 

مــــال تو .... همش ....

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:37توسط asma-jan | |

به بعضیا باید گفت دم از مردونگى نزن …
سنگینه ، سُرفت مى گیره !

 

 +به بعضیا باید بگی :
عزیزم حتی اگه “خدا” خودش بیاد پایین واسه تضمینت یا شیطانو بفرسته واسه به گردن گرفتن تقصیرت ، دیگه فایده نداره !
“خراب شد تصویرت”

+بدون مخاطب خاص

 

+نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:36توسط asma-jan | |

خدایا شاهد تنهایی ام باش
بین غم ها تنها ناجی ام باش
پرپروازمن دریست بسته 
تو بگشا در آزادی ام باش
اسیر موج های تند خشمـــــــم
تو آرام دل دریــای ام باش
دل خستــــه خریداری ندارد
تو خواهان صفای ذاتی ام باش


 در این آشفـــته بازار محبّــت     
    تو تنها شـــــــاهد ارزانی ام باش     

 

     

+خدایاااااا خیلی دلم گرفته!!  

+نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:33توسط asma-jan | |




گفتم بیا . . .


گفت پاهایم یخ زده !


و من به پایش سوختم!

گرم شد . . .


رفت به سوی دیگری...

+نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:23توسط asma-jan | |



ﭼﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﮐﻪ


   ﻧﺎﺯ ﺭﺍ ﻣﻴﮑﺸﻴﻢ...


   ﺁﻩ ﺭﺍ ﻣﻴﮑﺸﻴﻢ...


  ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﻴﮑﺸیﻢ...


 ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺭﺍﻣﻴﮑﺸیﻢ...


   ﺩﺭﺩ ﺭﺍ ﻣﻴﮑﺸیﻢ...


  ﻭﻟﻲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺁﻧﻘﺪﺭ


  ﻧﻘﺎﺵ ﺧﻮﺑﻲ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻴﻢ


  ﺩﺳﺖ ﺑﮑﺸﻴﻢ

+نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:23توسط asma-jan | |

گفته باشم ؟!

 

من درد میکشم . . .

 

تو  اما . . .

 

چشمهایت را ببند !

 

سخت است بدانم میبینی وبی خیالی . . .

 

++++

 
تنهایی ام را تَرجيـــح ميدهـَــم ؛ به تـَن هايـــے كِه روحِشــان بادیگریست


+++

من به زنجیر وفای تو اسیرم چه کنم

 

گر نیایی به خدا بی تو میمیرم چه کنم

 

 در هوای غم عشق تو زخود بی خبرم

 

که به عشق تو محتاج و فقیرم چه کنم 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:8توسط asma-jan | |

ای که تو هستی تمام هستی ام
مگر میشود بی تو زندگی کرد ؟
نه من حتی نمیتوانم فعل نتوانستن را
در هوای بی تو بودن صرف کنم!
مجرمی نیستم که اسیر تنهایی شوم ،
فراری میشوم ، باز هم در به در این دنیا و یک دیوانه ی زنجیری میشوم ،
تا در این حال و هوای جنونم تو را پیدا کنم....
مگر بی تو بودن میگذارد که خوشحال باشم؟
آب خوشی نیست که بی تو از گلویم پایین رود،

هر چه شود محال است عشق تو از قلبم بیرون رود

+نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:41توسط asma-jan | |

+نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:38توسط asma-jan | |

 
 
 
کاش ما ادم ها مثل تام و جری بودیم که هر وقت قهر می کردیم زود اشتی می کردیم
و دوباره جنگ و دعوابود مثل تام و جری

+نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:27توسط asma-jan | |

يه روز يه دختر با حجاب ميره دانشگاه ،‌ يكي از دوستاي بي حجابش ميخواد مسخره اش كنه ميگه : جديدا ديونه ها خودشون رو جلد مي كنن همه بهش ميخندن بعد دختر باحجاب در جوابش ميگه : تا حالا ديدي رو پيكان 48 چادر بكشن؟!!!!!!!

 

 

+نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:24توسط asma-jan | |

__________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤ 
_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤ مهربون همیشگی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤ 
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ من آپم ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ گذری ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نیم نگاهی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نظری ¤¤¤¤¤¤¤
__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
_____________________¤¤¤¤¤¤
______________________¤¤¤¤
_______________________¤¤

+نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:18توسط asma-jan | |

صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد