Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


دلم دیگر دلتنگ ش نباش... مگر جمله اخرش را فراموش کردی؟(دیگر هیچ چیز بین ما نمانده)

 کاش می شد روی خط سرنوشت

 

روزهای با تو بودن را نوشت..

 

سرنوشت , ننوشت

 

گر نوشت , بد نوشت

 

اما باور کن نمی توان سرنوشت خویش را از سر

 

نوشت! 

 

باز هنگام سحر قلمی از تکه زغالی مانده از آتش

 

شبی سرد

 

میلغزد بر روی تن سرد و بی روح ورق.

 

و باز هم ردی از سوز دل بر روی خط های یخ زده

 

کاغذ مینویسد.

 

وباز قصه پر غصه تکرار  ....

 

روزی درختی بودم تنومند و زیبا ، قدی کشیده

 

و شاخ و برگ تماشایی داشتم .

 

عاشق شدم . . . !!!!

 

عاشق صدای خوش هیزم شکن . . . !!!

 

و تن خود را بی آلایش تقدیم بوسه های درد آور

 

تبر او کردم و چه راحت شکستم ، بی صدا خورد شدم

،

 

چه دیر فهمیدم بی رحم است دل سنگ هیزم شکن

 

و سخت تر تبر او که سوزاند تنم را ، حالا دیگر زنده

 

نبودم

 

درخت نبودم ، در چشمان سرد او فقط هیزم بودم و

 

بس

 

سرنوشتم چه بود ؟

 

حالا که نه درخت بودم و نه سایه ای داشتم و نه

 

ریشه ای

 

نه برگی و نه مهمان ناخوانده ای که بر روی دستانم

 

بنشیند

 

و برای دل کوچکش آواز بخواند و بر خود بلرزد و با

 

آهی سرد

 

دوباره پر باز کند و به اوج برود

 

و چه ناجوانمردانه تکه های خرد شده ام در شومینه

 

رو به چشمانش آتش گرفت و او فقط لذت برد

 

من در آتش میسوختم و او . . .

 

و حالا زغالی بیش نیستم و خطی شدم بر

 

خطوط یخ زده ورق تا شاید ماندگار باشم و همه

 

بدانند

 

روزی درختی بودم تنومند که عشق مرا به زغالی

 

 

تبدیل کرد سیاه و دل سوخته . . .

 

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:52توسط asma-jan | |

 

Love مخفف عبارات

Lake of sorrow (درياچه ي غم)

Ocean of tears (اقيانوس اشك)

Valley of death (دره مرگ)

End of life (آخر زندگي)!

+نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:32توسط asma-jan | |

يه روز يه دختر با حجاب ميره دانشگاه ،‌ يكي از دوستاي بي حجابش ميخواد مسخره اش كنه ميگه : جديدا ديونه ها خودشون رو جلد مي كنن همه بهش ميخندن بعد دختر باحجاب در جوابش ميگه : تا حالا ديدي رو پيكان 48 چادر بكشن؟!!!!!!!

 

 

+نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:24توسط asma-jan | |

"هوایت" 

چه دستان سنگینی دارد

امروز که به سرم زد فهمیدم

 

 

 

خدایا …
تو دنــیای ما آدمــا …
یه حالتی هست به نام ” کــم آوردن ” !
تو که خــدایی و نمیتونی تجربش کنی …
خــوش به حــالت … !

 

 

هر آهنگی که گوش میدهم

به هر زبانی که باشد....

بغضم را میشکند...

نمیدانم.........

بغضم به چند زبان دنیا مسلط است...

 

 

 

خدایا

می توانم چند لحظه با تو خلوت کنم؟؟؟

قول می دهم بیشتر از چند لحظه وقتت را نگیرم گوشت را جلو بیاور....

 بیا نزدیک تر...

من خسته ام...

 میشنوی؟؟؟

 

+نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت16:32توسط asma-jan | |

 

در يکي از دبيرستان هاي تهران هنگام برگزاري امتحانات سال ششم دبيرستان به عنوان موضوع انشا اين مطلب داده شد که:

”شجاعت يعني چه؟”

 

محصلي در قبال اين موضوع فقط نوشته بود :

” شجاعت يعني اين ”
و برگه ي خود را سفيد به ممتحن تحويل داده بود و رفته بود !

اما برگه ي آن جوان دست به دست دبيران گشته بود و همه به اتفاق و بدون استثنا به ورقه‌ی سفيد او نمره 20 دادند...
فكر ميكنيد اون دانش آموز چه كسي مي تونست باشه؟
.
.
.
.


.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دکترعلی شریعتي !

+نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت16:30توسط asma-jan | |



پسر : یه چیزی بگم ؟

دختر : آره بگو عزیزم

پسر : تو قشنگترین لبخند رو داری که من تو عمرم دیدم !

دختر : منم یه چیزی بگم ؟

پسر : بله بگو عزیزم

دختر : اون لبخند فقط به خاطر وجود تو

وجود داره . . .دوستت دارم و دوستت خواهم داشت

+نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت16:12توسط asma-jan | |

 

 

 

 

 و من اینجا هر روز برای تو می نویسم بی آنکه بدانی

درست شبیه پسرکی نابینا که هر شب برای ماهی قرمز مرده اش غذا می ریزد...

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:41توسط asma-jan | |

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:36توسط asma-jan | |


 

کلافه ام،همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده و به این فکر می کند که چگونه بمیرد؟

 

 

گرسنه و آزاد...

یا سیر و اسیر...

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:35توسط asma-jan | |

خورشید نسخه بدل چشمان توست...

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:34توسط asma-jan | |


دختر و تو، "شرمنده ساعت چندِ" اول

 

 

ساعت حدودأ چار با لبخندِ اول

 

 

آدرس، شماره، قاصدک، یک تکه کاغذ

 

 

چشمک، همان کاری ترین ترفندِ اول...

 

 

مادر، پدر، بی دردسر، یک زوج خوشبخت

 

 

فعلأ مبارک باشد این پیوندِ اول

 

 

دکتر: ببین خانم، تمام مشکل آقاست

 

 

باید بمانی در کف فرزندِ اول

 

 

از کار بر می گردی و یک کفش مشکوک

 

 

آقای خوشتیپی و سانسور...گندِ اول!

 

 

اجسادشان را می بری تا خارج از شهر

 

 

اما پلیس و میله های بندِ اول

 

 

آقای قاضی حقشان این بود -ساکت

 

 

حکم تو اعدام است تا مانندِ اول

 

 

ساعت حدودأ چار باشد پای یک دار

 

 

لعنت به این"شرمنده ساعت چندِ اول"

 

 

شعر از:عظیم زارع

 

پ.ن:طبق ماده 630 قانون مجازات اسلامی،قتل همسر در حین "سانسورِ شعر بالا" مجاز و بدون مجازات می باشد

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:32توسط asma-jan | |

کاش می شد



روبروی پنچره ای نیمه باز



که نسیمی خنک هدیه می دهد



گذشته را دفن کرد



لحظاتی را شاد شد



آرام نشست 



و مرگ را در فنجانی زیبا



سر کشید



 

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:27توسط asma-jan | |

صبر كن سهراب!!!


قایقت جا دارد؟


راستش چندیست كه من از همه اهل


زمین دلگیرم،


به سراغ من اگر می آیید نرم وآهسته


چه فرقی دارد؟؟؟


تو هر جور دلت خواست بیا


چینی نازك تنهایی من


سالهاست سنگ شده است....


+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:25توسط asma-jan | |

تــآ عـآشِقِت بـآشَـטּ...!!!بــآیَـב פֿـیـآنَت ڪُنے...!!!


تـآ בیوونَت بـآشَـטּ...!!!بــآیَـב בروغ بِگے...!!!


تـآ هَمیشــﮧ تـو فِکرِت بـآشَـטּ...!!! بــآیَـב هـِے رَنگ عَوَض ڪُنے...!!!


تـآ בوسِت בآشتــﮧ بــآشَـטּ...!!!اگـﮧ سـآבه اے...!!! 


اگـﮧ بـآوَفـآیــے...!!!


اگـﮧ یـﮧ رنگے...!!!


هَمیشــﮧ تَنهــآیے...!!!...


+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:16توسط asma-jan | |

چرا چـشـمـای من خیسه؟
چرا عـکـساتـو می‌بـوسم؟
مـثـه بـاغی که خشکـیـده
دارم از ریـشـه می‌پـوسم

مـثـه دیـوونــه‌هـا گـیجــم
همش بـیـهـوده می‌خـنـدم
دو تـا عـاشـق که می‌بینم
سـریع چـشـمـامو می‌بندم

خـودم داغـــم نمی‌فـهـمـم
زمان راحـت جـلـو می‌ره
می‌خوام چـیـزی بگـم اما
گـلــومُ بـغــض می‌گـیـره

یعنی دیــوونـگــی ایـنــه؟
یعنی من دیگـه دیوونه َم؟
چـرا هـر روز سـاعت‌ها
به عکست خیره می‌مونم؟

می‌خوام دیـوونه بـاشم تا
بـه ایـن دنـیـا بـفـهـمـونم
مـیـون ایـن هـمـه عـاقـل
فقط من گیج و دیوونـه َم

تـوُ ایـن روزای دلـتنگی
دارم هـر لحظه می‌بـارم
آخه دیوونگی چاره ست
واسه دردی که من دارم

جــواب ایـن چـراهــا رو
تـویی که خوب می‌دونی
نمی‌تــونــم ازت رد شــم
تـویی که خـوب می‌تونی

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:16توسط asma-jan | |

آهنگ وبم رو خیلی دوست دارم...

مخاطب خاصم میدونه توی این آهنگ چی هست...

پراز خاطره پر از احساس.......چیزایی که فقط توی قلبت حس میکنی...

حرفایی که فقط باشنیدن آهنگ توی گوشت دوباره میپیچه...

نمیشه گفت...

نمیشه...

یه حسیه...

دستات میلرزه...

چشماتو میبندی...

قلبت تند میزنه...

از تو آتیش میگیری...

میدونی نیس میدونی دیگه هیچی مثه قبل نمیشه...

ولی چشماتو باز نمیکنی آخه نیمخوای از رویاها و خاطره هات دل بکنی...

نفست بند میاد...

میدونی آخرش به هیجا نمیرسی...

دلت میخواد الان صداش رو بشنوی بگه چشماتو باز کن عزیزم...من پیشتم...هیچوقت تنهات نمیذارم...

ولی نیست...دیگه بوی عطرش نیس...دیگه گرمای دستاش نیس...دیگه آغوش امنش نیس...

دیگه هیچیش نیس...

هیچی جز حسرت نیست...

بغض میکنی...

میشکنی...

ولی باید چشماتو بدون هیچ صدایی باز کنی...

اشکات رو پاک کنی و نقاب لبخندت رو دوباره بزنی بدون اینکه دلیلی برای خندیدن داشته باشی...

همین تظاهر داره از تو داغونم میکنه...

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:11توسط asma-jan | |

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:3توسط asma-jan | |

نفرين به تو

              نفرين به عشق

                              نفرين به سرنوشت

                                              كلام شب و روز من

 نفرین به عشق

 

عشق بازيچه دست توست عشق تو سر چشمه اي از هوس است

 

مرا آزاد کنتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدکه دیگر عشق را نمیخواهم

 

 نفرین بر عشقتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:1توسط asma-jan | |

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:0توسط asma-jan | |

 


یـﮧ دریـا اَشکــــ بـراـے ریـخـتـטּ دارمْــ ـ 

 یـﮧ دلـــِ گـٍرفـتـﮧ

 

  .   

 یـﮧ زنـدگـے پــُـر اَز פֿــالــــ‗__‗ـــے

 مــَטּ سَرشارمْــ ــ از تَـنـــ ــہـایـــ‗__‗ــــ__‗ـــــ__‗ـــــ__‗ـ__‗ـــــے

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:11توسط asma-jan | |

چه سخت ..
هم پاييز باشد !
هم ابر باشد !..
هم باران باشد ..!
هم خيابان ِ خيس باشد ..
امـــــا..
نه تـــــو باشي ..
نه دستي براي فشردن باشد !..
نه پايي براي قدم زدن باشد و ..
نه نگاهـــي براي زل زدن ......

 

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:48توسط asma-jan | |

انصاف نیست

دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی

و آنقدر بزرگ باشد

که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی

 

 

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:46توسط asma-jan | |

سرد خواهد شد روزهایت بی آغوشِ من ...

وقتی که سردت شد ،

بر تن کن

دروغ هایی را که می بافتی ...


+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:44توسط asma-jan | |

باران...
نبار ...نبار لعنتی...
امشب با دیگری بیرون است....
سرما میخورد...!!!!!!!



+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:40توسط asma-jan | |

چندسال پیش توی این روز من پا به این دنیای نامرد گذاشتم

اومدم تو دنیایی که جدایی و نامردی رسمشه

نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت

روز تولدم غمگینمو همش روی گوشیم نگاه کنم!!!

ببینم از بین کسایی که تولدمو تبریک میگن

اونی که بخاطرش زندگی میکنم و لحظه به لحظه ی روزامو با یاد اون میگذرونم

منو یادش هست یانه؟

روزتولدم براش مهم هست یانه؟

اولین سالیه که روز تولدم اینقدر ناراحتو غمگینم

دوباره دیدنش بزرگ ترین کادوی روز تولدمنه

خیلی سخته روز تولدت همه بهت تبریک بگن جز اونی که فکر میکنی بخاطرش زنده ای

کادوی تولد امسالم غمو غصه و جدایی

کاش روز تولدم ، روز اومدنم با روز رفتنم یکی بشه!!!

تولدم مبارک!    

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:25توسط asma-jan | |

تقدیم به بهترینم...

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:24توسط asma-jan | |

ذهنم خالی است. انگار ته گور هستم و می بینم که کفنم کرده اند. قبرکن دارد روی من خشت می گذارد. صدایی از آن بالا می آید؛ صدای قران خوان و گریه و بازی بچه ها در دورتر. کسی مدام چیزی را می گفت تکرار کنم: اقولو اشهد... و من مدام می خواستم بلند شوم ببینم چه کسی دارد گریه می کند. ببینم چه کسی آن بالا نشسته است و دارد گریه می کند. گریه ندارد. اما بی فایده است ، نمی شود. نمی توانم. این خشت ها نمی گذارند. تنهایی را ، تنهایی مطلق را حالا دارم حس می کنم. تنهایی را تنها موقع مرگ می شود درک کرد. تنها لحظه ای که هیچکس با تو نیست و نمی تواند باشد. مطلق بودنش را درک می کنی. حتی در لحظه تولد هم تنها نیستی. مرگ لحظه تنها بودن مطلق است و مطلق بودن تنهایی. باید بلند شوم بگویم نباید گریه کنی. برای تنهایی کسی نباید گریه کرد.

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:24توسط asma-jan | |

چند روزه كه به اين شعر اعتقاد عجيبي پيدا كردم:

گاهي گمان نمي‌كني و مي‌شود

گاهي نمي‌شود كه نمي‌شود كه نمي‌شود

گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است

گاهي نخواسته قرعه به نام تو مي‌شود

گاهي گداي گداي گداي شهر مي‌شود نمي‌شود

گاهي تمام شهر گداي تو مي‌شود

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:23توسط asma-jan | |

سیل اشکها از چشمانم میریزد ، همه مینگرند و کمی دلسوز من میشوند

 کسی نمیداند که اشکهایم از غم چیست

 آن غوغایی که در دلم به پا شده غوغای چیست

 برگی از صفحات دفترم را پاره میکنم و

 بی حوصله قلمی را به دست میگیرم و مینویسم

اینبار چیزی مینویسم که هر کسی میخواند دیگر نگوید تکراریست

نگوید از غم است و خواندنش پر از درد

اما آیا کسی که اینها را گفته درد عشق را کشیده است ؟

آیا کسی طعم غم و غصه های لحظه های تلخ عاشقی را چشیده است؟

طعم اشک شور است ، راه ما از هم دور است 

آخر نیز جای همه ی ما در گور است


شاعر نیستم که پرآوازه باشم ، کتابی ندارم که برای خود کسی باشم

غریبه ای هستم از این کره ی خاکی

 قلمی ساده به دست میگیرم و بر روی کاغذی نه

چندان مرغوب حرف دل های بیچاره را مینویسم

دلم میخواهد جایی باشم که سکوت هم باشد

 ومن تنها بنویسم ، بنویسم نه برای خواندن ، برای ماندن

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:22توسط asma-jan | |

به تاوان شـــــــــــــکسته شـــدن دلم دلـــ♥ــها را میشـــــــکنم


گــــــناهش پای کســــــــــی که دلــ♥ـــم راشـــــــــــــکست......

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:21توسط asma-jan | |

ای نارفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم ؟
زیر پایم را زود خالی کردی…
سلام پر مهرت را باور کنم ، یا پاشیدن زهر خیانتت را ؟



یــادَت بــاشــد خـــُدا ...
گــاهـی ایــن زنــدگیــَت آنــْقــَد ر بــرایــم تــَلخ مــیـشـَو د
کــه حـسـرتِ یــه مــو جـو دِ بـی جـان بــر دلــَم مــی مـانــَد.
کــاش کــمــی زمـیـنــی مـیــشـُدی !
خُــدایــا دیــگـر چـه بـِگــو یــَم ٬
وقـتـی یــک بــا ره تـَمـامِ مـَجـهــو ل هـایِ دُنـیـا را
برایــَم مــَعلـو م مــیـکنــی !
و مــَرا بــا تـمــامِ کـا رهــایِ کــرده و نــاکرده بــه اِغـْمـا مـیـبــری...
+ چــقـدر بـالایـی ٬
چـقـدر پــایـیـنــَم٬
نــمیــرســد دسـتـم بـه دستــهـایــت...

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:21توسط asma-jan | |

وقت رفتن شد

رفتن از خاطر تو

رفتن از یاد تو

گرچه یادت

خاطرت

بامن است تاابد

این منم که کوچ خواهم کرد از ذهن تو

ذهن من که هر لحظه نام تو را می گوید

لب من گرچه خاموش است ولی

یاد تو را بر لب تاقچه دلم می گذارم

این رفتن کاش

آبی پشت سرم می ریختی

این همه غریب و تنها نبودم

از من هیچ ، عشق را می پذیرفتی

 

وقت رفتن از تو

یک چمدان آه دارم

افسوسهای پیچیده در چمدانم

یک بغل خاطره حسرت دارم

تصویر آخرین خنده ات را دور قاب قلبم می پیچم

آخرین صدایت را در گوش جانم می شنوم

این همه در من و من بی تو انگار خالی ام

آن قصه های آینده با تو بودن بود و من هنوز دختر خیالی ام

 

این سفر از چشمانت پیداست که بازگشتی ندارد

می روم اما روزی از کنارت خواهم گذشت

از گریه هایم برایت

قطره ای سوغاتی خواهم  آورد

قطره گرچه روی تو

مثل شبنم خواهد افتاد

اما تن تو را لمس کند دریای من خواهد شد

 

وقت رفتن آمد

ای خدا زیر نگاه تو از خانه اش گذشتم

آبی پشت سرم نریخت

من از عشق او بخاطرش گذشتم

کاش این آخرین لحظه

تا ابد باقی بود

یا این رفتن ها کاش

+نوشته شده در شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت18:3توسط asma-jan | |

دوباره تو را دیدم ؛ دوباره عاشق شدم ؛ دوباره غزل عشق گفتم ؛ دوباره دلم شکست...

من و یک خیال با تو بودن

رویای بوسه های عاشقانه

آغوش گرم یاد تو با من

یه قصه خیالی کودکانه

 

من و تو روی شاخه درخت

تاب خورده نسیم گیسوی تو

دست تو روی شانه من

شاخه شکسته از دوری تو

 

من و تو درآن دشت سبز

دویدن میان گلهای رنگی  

چیدن یک دسته گل عشق

تقدیم به بهانه زندگی

 

هیچ ؛ هیچ ؛ هیچ

این شمارش لحظه های من

باز هم هوای تو در سر من

باز هم قصه غصه های من

 

گفتم میروی ؛ میرود یاد تو

عشق میرود از من و نام تو

عاشقانه ها سرودن کافی است

وقتی که نیستی و نباشد آرام تو

 

ای که غزلهای عشق برای تو بود

ای که شعر زندگی برای تو بود

بگذر از کوی خسته دل من

دل شکسته ام از برای تو بود

 

روزی  همه هستی من ؛ تو بودی

همه قصه شبانه ام ؛ تو بودی

خواستم بگویم ... نگفتم اما

همین نگفتن بهانه ام ؛ تو بودی

+نوشته شده در شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت18:1توسط asma-jan | |

دوستانه

پاييز از زمستون غمگين تره چون بهار و نديده، ولي من از پاييز غمگين ترم ، چون خيلي وقته تو رو نديدم


ای کاش میدانستم پس از مرگم اولین قطره ی اشک را چه کسی برایم میریزد و آخرین کسی که منو فراموش میکند کیست؟

سرنوشت سه دفعه بهت دروغ ميگه؟ اولين بار وقتي به دنيات مياره دومين بار وقتي عاشقت ميكنه سومين بار هم زندگي رو ازت ميگيره تا بفهمي همش خواب بود و بس

 

خیلی سخته که ببینی یه آهو اسیر پنجه های یه شیر شده!!! ولی تلخ تر از اون اینه که ببینی یه شیر اسیر چشمهای یه آهو شد

مي دوني چرا من هيچوقت صدقه نمي دم؟؟؟
چون نمي خوام تو از من دور بشي.. آخه ميگن صدقه بلا رو از آدم دور مي کنه

دوست دارم يه سنگ بردارم و روي اون بنويسم: دلم برات تنگ شده و اونو محکم بکوبونم توي سرت تا بفهمي که فراموش کردن من چقدر سخت و دردناک

 زندگی بدون عشق مثل شلوار بدون کشه... عشق من کجایی؟ آبروم داره می ره!

هر وقت تنها شدی ستاره ها را بشمار اگه کم اومد .قطر های بارانو را بشمار .اگه بند اومد رو رفا قت من حساب کن که نه کم میاره و نه بند میاد

بیــا تا از همــه دنیا رهـا شیـم                    بیا مانند روح آدما شیم بیاتا از میون این همه درد                 یه درمونی واسه دیوونه ها شیم بیــا تا از میون این ضوابط                   یه پارتی ای واسه رابطه ها

بغض بزرگترین نوع اعتراضه.اگه بشکنه دیگه اعتراض نیست التماسه

دستم بوي گل مي داد. مرا به جرم چيدن گل محکوم کردند، اما هيچکس فکر نکرد که من شايد يک گل کاشته باشم.

بد ترین درد این نیست که عشقت بمیره، بد ترین درد این نیست که به اونی که دوستش داری نرسی بد ترین درد این نیست که عشقت ندونه دوستش داری

اگه از تو ننوشتم ، فکر نکن سرم شلوغه توي زندگي يه وقتا ، تنهايي رمز عبوره اگه از چشمات گذشتم ، فکر نکن عاشق نبودم مطمئن باش توي دنيا ، دل به تو سپرده بودم .

عشق گلي است كه اگر آن را به قصد تجزيه و تحليل پرپر كنيد، هرگز قادر نخواهيد بود كه آن را دوباره جمع كنيد

ما آدما هميشه صداهای بلند و می شنويم ، پررنگها رو می بينيم و کارهای سختو دوست داريم ، غافل از اينکه خوبها آسون ميان ، بی رنگ می مونن و بی صدا می رن !


وقتي ازت دورم فكر نكني فراموشت مي كنم نه !!! فقط بهت فرصت ميدم دلت واسم تنگ بشه

داشتم اشکهايم را روي نامه اي عاشقانه با قطره چکان جعل ميکردم خاطرم آمد شايد دلتنگ خنده هايم باشي ببخش اگر اين روزها عشق با گريستن ثابت ميشود
در شگفتم که سلام آغاز هر ديداريست ، ولي در نماز پايان است . 

                                    شايد اين بدين معناست که پايان نماز ، آغاز ديدار است

در قلبت رو واسه هر کسي باز نکن ، اوني که دوست داره کليد داره

میدونی چرا دل به دلت دادم؟؟ به خاطر شباهت زیادت به ماه! با این تفاوت که ماه سه حرفه ولی تو حرف نداری

تو باش نه براي اينکه در اين دنياي بزرگ تنها نباشم.تو باش تا در دنياي بزرگ تنهاييم تنها ترين باشي

deborah.mihanblog.com

 توی دنیا یه قلب است که برای تو می تپه اون هم میدونی چیه ؟ قلب خودته!!!!!!!

می گند غروب جایی است که آسمان زمین را میبوسد امشب برایت غروب می کنم آسمان من کجایی؟؟

+نوشته شده در شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت18:0توسط asma-jan | |

مارمولک عاشق

شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد. خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار در بین ان مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش کوفته شده است. دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد. وقتی میخ را بررسی کرد تعجب کرد این میخ چهار سال پیش هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود !!! چه اتفاقی افتاده؟ مارمولک ۴ سال در چنین موقعیتی زنده مونده !!! در یک قسمت تاریک بدون حرکت.
چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است. متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد. تو این مدت چکار می کرده؟ چگونه و چی می خورده؟
همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر با غذایی در دهانش ظاهر شد !!!
مرد شدیدا منقلب شد.
چهار سال مراقبت. چه عشقی ! چه عشق قشنگی !!!
اگر موجود به این کوچکی بتواند عشق به این بزرگی داشته باشد پس تصور کنید ما تا چه حدی میتوانیم عاشق شویم اگر سعی کنیم…..

+نوشته شده در شنبه 28 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت17:56توسط asma-jan | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد