Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


دلم دیگر دلتنگ ش نباش... مگر جمله اخرش را فراموش کردی؟(دیگر هیچ چیز بین ما نمانده)


 

 

یا مقلب ، قلب ما در دست توست


یا محول ، حال ما سر مست توست


کن تو تدبیری که بر لیل و نهار 


حال ما اکنون شود همچو بهار

 

 
 
عید نوروز بر همگان مبارک باد 


سالی که نکوست از بهارش پیداست ، حال که بهار ما با 


ایام فاطمیه شروع شد . برای همه آرزوی موفقیت دارم

+نوشته شده در پنج شنبه 29 اسفند 1392برچسب:,ساعت12:36توسط asma-jan | |

 

من زانوهایم را در اغوش کشیدم

 

وقنی تو برای در اغوش کشیدن دیگری زانو زده بودی

 

+نوشته شده در جمعه 4 بهمن 1392برچسب:,ساعت11:46توسط asma-jan | |

 

پارسال با او زیر باران راه میرفتم

 

امسال راه رفتن او را با دیگری در زیر باران اشکهایم دیدم

 

شاید باران پارسال اشکهای فرد دیگری بود...

+نوشته شده در جمعه 4 بهمن 1392برچسب:,ساعت11:44توسط asma-jan | |

زخم هـــــــایم را به خودت نــــگیر انــــــدازه ی این حرفــــها نیستــــــــی   پیش خودت چی فکر کردی

به بعضیــا که خودشونو میگرن باید گفــت چــآه توالــت ماهم گاهی میگیره گفتم در جریان باشیــد

+نوشته شده در جمعه 4 بهمن 1392برچسب:,ساعت11:43توسط asma-jan | |

خدایا کودکیم را گرفتی جوانی ام را دادی . . . .

عقلم را گرفتی عشق را دادی . . .

عشق را گرفتی و تنهایی را دادی . . .

خنده هایم را گرفتی و غم را دادی . . .

آرزوهایم را گرفتی و حسرت ها را دادای .. . .

خدایا برگرد . . .

من هنوز نفس میکشم . . .یادت رفت نفسم را بگیری . .

+نوشته شده در جمعه 4 بهمن 1392برچسب:,ساعت11:42توسط asma-jan | |

 

بابا لنگ دراز عزیز!!

تمام دلخوشی من این است که ندانی ودوستت بدارم

وقتی میفهمی و میرانیم......

چیزی درون قلبم فرومیریزد...

چیزی شبیه غرور...

بابا لنگ دراز عزیزم!...لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بزن وبگزار دوستت بدارم

بعد از تو هیچ کس الفبای روح وخطوط قلبم را نخواهد خواند

نمیگزارم ....نمی خواهم....

بابا لنگ دراز من همین که هستی دوستت دارم...

حتی سایه ات که هرگز به ان نمیرسم....

+نوشته شده در جمعه 4 بهمن 1392برچسب:,ساعت11:33توسط asma-jan | |

چرا؟؟؟....

 

 

چرا ادما نمیدونن

 

بعضی وقتا خدافظی یعنی:

«نزار برم»

 

 

یعنی برم گردون

 

سفت بغلم کن .....سرمو بچسبون به سینت و بگو:

 

 

خداحافظ و زهر مار...!

 

 

 

بیخو کردی میگی خداحافظ!!...

 

 

 

مگه میزارم بری.....مگه الکیه!!

 

 

 

چرا نمیفهمن نمیخوای بری؟؟!!!

 

چرا میزارن بری؟؟؟!!!.......

+نوشته شده در جمعه 4 بهمن 1392برچسب:,ساعت11:30توسط asma-jan | |

خبر از من داری؟…

 

خبر از من داری؟…

 

خبر از دلتنگی های من چطور؟

 

و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند…

 

خبرش رسیده که مرده اند؟

 

هیچ سراغ دلم را میگیری؟

 

کسی خبر داده که آب رفته ام از خستگی؟

 

مچاله ام از دلتنگی؟

 

آه… که هیچ کلاغی نساختیم میان هم

 

وجدانت راحت…

 

خبرهای من به تو نمی رسد…

+نوشته شده در جمعه 4 بهمن 1392برچسب:,ساعت11:27توسط asma-jan | |

 ش

شب که مــــی خـــواهَم بخــــوابم..

 

بـا خودم اتمـــــــام حُجــَــت مــی کنم...
که دیگــــــر نه اشکــی از چشمـانم فـــرو آیــد...
و نه نگاه هـــــــایم خیس آب شونـــد...
امـّـا صُبــح که بـــلنـــد مــی شوم...
مــی بینم که بالِــشَم خیس خیس است !!!

+نوشته شده در جمعه 4 بهمن 1392برچسب:,ساعت11:25توسط asma-jan | |

نیــــــــــــــا بــــــــــــاران

نیا باران زمین جای قشنگی نیست

من از اهل زمینم خوب میدانم

که گل در عقد زنبور است

ولی سودای بلبل دارد و پروانه را هم دوســت می دارد...

+نوشته شده در پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:,ساعت9:59توسط asma-jan | |

 


می بوسمت بدون سانسور


و می گذارمت تیتر درشت روزنامه ها


آنجا که بی پروا حروفش را چیده اند


و خبرهایش را محافظه کارانه


ﻣﻦ همیشه " زندگی " را آسان گرفته ام و " عشق " را سخت ...

+نوشته شده در پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:,ساعت9:52توسط asma-jan | |

 


میگویند


سختی ها نمک زندگی است!


چرا کسی نفهمید


نمک برای من که خاطراتم زخمی است


شور نیست


مزه درد میدهد.....
 

+نوشته شده در پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:,ساعت9:48توسط asma-jan | |

نمیخوای مدرک منو بدی گفتم چراولی الان همراهم نیست ازم 

 

شمارموخواست ومنم بهش دادم. چندروزبعداس داده بود که فردا اگه 

 

میتونم بیاددنبالم ومدرکشوبدم.فرداش اومددنبالم وامانتیشودادم وگفت 

 

اگه مشکلی نباشه برسوندم دانشگاه منم قبول کردم وباهاش 

 

رفتم.عصرکه کلاسم تموم شداومده بود جلودرواستاده بود سلام 

 

کردوگفت کارم داره وبرسوندم وتوراه بهم بگه.وقتی داشتیم 

 

برمیگشتیم گفت پریاببخش ولی میخوام یه چیزی بگم امیدوارم 

 

ناراحت نشی.گفت:ازروزاولی که دیدمت عاشقت شدم 

 

وهرروزبدترازدیروزدیوانه واردوستت دارم اگه ناراحت نمیشی باهم 

 

باشیم ؟من نتونستم چیزی بگم واقعا چی شده بود؟خواب بودم یابیدار؟

 

یعنی به عشقم رسیدم/؟نتونستم دیگه جیزی بگم فقط جلودرازش 

 

خداحافظی کردم ووقتی واردخونه شدم مستقیما رفتم تواتاقم تا صبح 

 

بهش فکرکردم صبح اس داده بودامیدوارم ازم ناراحت نشده باشی 

 

ولی 

 

چیکارکنم که عاشقتم؟چندروزبعدبهش جواب دادم وقبول کردیم که 

 

باهم باشیم براهمیشه نه یکی دوروزبلکه همه روزای 

 

عمرمون.هرروزباهم بودنمون قشنگترازدیروش میشد یه سال گذشت 

 

وماباهم نامزدکردیم همه بهمون میگفتن لیلی ومجنون واقعی حتی 

 

استادا عشقمونوتحسین میکردن چه روزایی باهم داشتیم الان که دارم 

 

مینویسم صورتم داره بااشکام شسته 

 

مییشه.هرروزبیشترازدیروزعاشق هم میشدیم من ترم آخرم بود

 

وقراربود22بهمن روزعشق روزدلهای عاشق روزتولدش باهم 

 

عروسیممونوجشن بگیریم.همه چی خیلی خوب داشت پیش

 

میرفت.20روزمونده بودتابهم رسیدن وخیلی خوشحال بودیم.5بهمن 

 

91بودکه اومدخونمون گفت دوستام گفتن آخرین مسافرت 

 

مجردیموباهاشون برم آجازه میدی برم ؟مگه میتونستم بگم نه وقتی

 

جونم براش درمیرفت؟ رفتن شیرازوتوحین مسافرتش روزی

 

10دوازده 

 

بارتلفنی میحرفیدیم .رفت که ای کاش 10سال باهام حرف نمیزدولی 

 

اجازه نمیدادم.روزدهم بهمن بودگفت فردابرمیگردم ومنم ازدلتنگی

 

وخوشحالی دوباره دیدنش روجام بندنبودم دربرابرش یه بچه 2ساله 

 

بودم که نمیتونستم نه بگم بهش.صبح ازخواب بیدارشدم 

 

وکاراموانجام 

 

دادم وخودموحاضرکردم تابیاد.تلفنوبرداشتم وبهش زنگ زدم ولی

 

جواب ندادساعت نزدیکه 5عصربود وهرچی زنگیدم جواب نداددیگه 

 

داشتم ازنگرانی میمردم که خواهرش زنگ زدداشت گریه میکردگفتم 

 

فقط بگوکه مجتبی خوبه.گفت ببخش زن داداش ولی مجتبی دیگه نمیتونه 

 

باتوباشه پسربدقولی نبوده ولی این دفه روحرفش نمونم 

 

دوتومسافرتش عاشق شده ونمیتونه دیگه باهات باشه گفتم ابجی چی 

 

میگی ؟گفت اگه باورت نمیشه بیا فلان بیمارستان هردوتاشونوببین 

 

توراه فقط گریه کردم رسیدم بیمارستان دیدم همه هستن نمیدونستم 

 

چی شده بدورفتم پیش خواهرش گفتم چی شده ؟گفت مجتبی روحلال کن

 

که نمیتونه  دیگه باهات باشه اخه عاشق یکی دیگه شده اسمش 

 

فرشتس البته بهش میگن عزراییل .اینوکه شنیدم ازحال رفتم وقتی 

 

بهوش اومدم همه سیاه پوش بالاسرم بودن وقتی به خودم اومدم 

 

بالاسرمجتبی بودم سفیدپوش آروم خوابیده بودولبخندقشنگش 

 

روهنوزداشت.آره مجتبی پریاکه روزی قرارگذاشت براهمیشه پیشم 

 

بمونه زیرحرفش زدتوراه برگشت نزدیکای همدان تصادف

 

کردندوهر4نفرشون باهم رفتن پیش خدا رفتن خونه ابدیشون.الان 

 

قرارملاقات منومتبی هرروزپنجشنبه توی بهشت محمدیه بایه دسته 

 

گل 

 

سفیدوکلی اشکهای من.ولی من نزدم زیرقولم مجتبی م تاروزی که بلیط 

 

سفرم جوربشه تابیام پیشت فقط جای توتوقلبمه وحلقه عشق 

 

توتودستم.خیلی دوست دارم عشقم.سالگردجداییمون داره میرسه ولی 

 

یه لحظم ازتوفکرم بیرون نیستی.

 

 

 

امیدوارم هیچ عشقی عاقبتش مثل من ومجتبی نشه.

+نوشته شده در پنج شنبه 3 بهمن 1392برچسب:,ساعت9:32توسط asma-jan | |

 

 

فدای اون دوییدنات وقتی میگیره نفست

 

 

فدای ذوقه موندنو فدای درد رفتنت

 

 

فدای پرواز کردنت فدای اون نشستنت

 

 

فدای صبرو طاقتت فدای بیحوصلگیت

 

 

فدای بچه بودنت فدای کله زندگیت

 

 

فدای عطر خنده هات فدای طعم موندنت

 

 

فدای دوست نداشتنات حتی فدای روندنت

 

 

فدای اون اتیشی که دایم به قلبم میزنی

 

 

فدای انتخاب تو ای موندگار رفتنی

 

 

فدای تو که هیچ روزی هیچکی نمیشینه به جات

 

 

فدای هرچی تو داری مخصوصا اون رنگ چشات

 

 

فدای لحظه ای یه بار تو رویاها بوسیدنت

 

 

فدای لحن سلامات فدای روزه دیدنت

 

 

فدای اخم ابروهات ابروهای بی حوصلت

 

 

فدای هر چی تو بگی حتی شکایتو گلت

 

 

دنیا بهونست عزیزم فدای اسمتو خودت

+نوشته شده در جمعه 15 آذر 1392برچسب:,ساعت14:16توسط asma-jan | |

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی تپشهای

قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم و تو چه

عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

+نوشته شده در جمعه 15 آذر 1392برچسب:,ساعت14:14توسط asma-jan | |

 

میخوای یواشکی یببوسمت

 

اون وقت بگم

 

من نبودم لبم بود تقصیر این دلم بود

+نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت15:0توسط asma-jan | |

همه میگن عشق یعنی...

 

دوست داشتن !!!

 

اما...!!!

 

من میگم عشق یعنی...

 

یکی مثله تو داشتن

+نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت14:59توسط asma-jan | |

شبنم های اشک را ببین که جگونه...

 

آسمان چشم هایم را بارانی کرده

 

هوای بودنت باز هم خانه ی دلم را پر کرده

 

نگاه کن

 

ببین که باز هم

 

پرسه های شبانه ام

 

مرا به کوچه ی دلتنگی تو آورده

+نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت14:58توسط asma-jan | |

زیبا ترین اتفاق صبح اون موقعست که

 

چشم باز کنی و بین تاریکی و روشنایی

 

حضور یارت رو حس کنی...

 

آهسته دستش رو لمس کنی

 

نفس بکشی و با خودت بگی..

 

بیشتر از همه ی دنیا عاشقتم !

+نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت14:55توسط asma-jan | |

 

دختران ایرانی در دبیرستان چه می کنند

 

چند نمونه از کارهای مفیدی که دختران ایرانی در دبیرستان ها انجام می دهند را می بینیم :

بعضی از دختران علاقه خاصی به موتور و موتورسواری دارند به طوری که به یاماهای سرایدار مدرسه نیز رحم نمی کنند و کارهایی که پسران در خیابان انجام می دهند را با موتور این پیرمرد تمرین می کنند:

2 دختران ایرانی در دبیرستان چه می کنند

در حالی که گروهی دیگر از دختران علاقه ای به موتور سواری نداشته آنها از موتور می ترسند و علاقه خاصی به سوار شدن ماشین های شاسی بلند و چند صد میلیونی دارند ولی با توجه به کمبود امکانات فعلا ژست گرفتن را با وسیله زیر تمرین می کنند :

1 دختران ایرانی در دبیرستان چه می کنند

اما گروهی نیز هستند که جزو گروه های بالا قرار نمی گیرند ,این گروه سخت مشغول کار می باشد و حتی از زمان زنگ تفریح خود نیز می گذرد و به کار مشغول می شود

3 دختران ایرانی در دبیرستان چه می کنند

 

بله !!  اینانند آینده سازان این مرز و بوم

+نوشته شده در چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:,ساعت15:54توسط asma-jan | |

دختری به کورش کبیر گفت: من عاشق شما هستم...کورش به او گفت:لیاقت تو برادر من است

که از من زیبا تر است و پشت سرت ایستاده است...دختر برگشت و کسی‌ را پشت سر خود ندید

کورش به او گفت اگر عاشق بودی، پشت سرت را نگاه نمی‌‌کردی...!!!.

+نوشته شده در چهار شنبه 17 مهر 1398برچسب:,ساعت15:9توسط asma-jan | |

شانس؟

چیزی است که وجود ندارد!

خوشبختی؟

چیزی است که برای بالایی هاست!

زندگی؟

چیزیست که تا کنون نکرده ام!ش

بدبختی؟

از زمان کودکی تاحالا داشته ام!

بی کسی؟

چه بگویم؟این هم بامن بزرگ شده!

مرگ؟

تنها آرزویی که دارم!!!

شما چطور؟

+نوشته شده در چهار شنبه 17 مهر 1392برچسب:,ساعت14:41توسط asma-jan | |

دســــتــــانــتــــــــــــــ را بــــه مـــنــــــــ بـــــــده...

بـــیــا دورشـــــــویـــم...

از هــــر چیــــــزیـــــــــــ کــه بــاعــثــــ جدایـــــــــــــــــ منــو تـــوســتــــ...

امــشــبــ فــقـط دســـتــانــــ نـــوازشــگر تـــو مـــرا ارام میـــکنـــد....!

+نوشته شده در دو شنبه 15 مهر 1392برچسب:,ساعت14:23توسط asma-jan | |

سلام...اره من اونم که گفتم واسه چشم تو دیوونم

اره من قولی بهت دادم که تا تهش بمونم

تو ولی این روزا سرد شده نگاهت

راه زنا زدن به راهت؟اما من چی؟

من فقط یکم شکستم...

خوب به من نگاه کن میبینی؟

من هنوز همون دیووونه هستممممم....

 

+نوشته شده در شنبه 13 مهر 1398برچسب:,ساعت16:50توسط asma-jan | |

عشق هایت را مثل
کانال تلویزیون عوض می کنی
و افتخار می کنی،
که عشق برایت این چنین است !
و من می خندم
به برنامه هایی که هیچکدام ،
ارزش دیدن ندارند . . .

 

 

 

+نوشته شده در شنبه 13 مهر 1392برچسب:,ساعت16:14توسط asma-jan | |

جــآے خالیَتـــــــــــــ آنقــــَدر بُــــزُرگـــــــ شُـــده
که حَـتـــــے مــــے شَـــــــــوَد دَر آنـــ ــــ
زِندِگـــــــــے کَرد…

مـی آیــم
دردهـایـم را روی ایــن صفحـ ه ی مجـازی مینـویســم
ولی هیچـوقتـــ هیچ کس نفهمید
مـن اینهـا را واقعـی "درد" میکشــم ..

دلتنگیم را دوستـــــــــــ

دارم

یادگــــــارِ

کســــــــی اســـــت

که

دوســــــــــــــــــــــــــــتـش داشتم

امّــــــا

کنارم نیــــــــست

ميدوني اوج تنهايي کجاست؟

اينکه ليست مخاطباي گوشيتو هي نگاه کني،

و کسيو واسه دردول پيدا نکني...

 

 

بی شک " آغوش تو " هشتمین عجایب دنیاست...

واردش که میشوی زمان بی معنامیشود...

هیچ بُعدی ندارد !!

بی آنکه نفس بکشی روحت تازه میشود !!

تمام ثروت دنیا را به یک وجبش نخواهم بخشید... ♥

 
 
 
 

خودآ جونی

 

میشه خیلی ناگهانی و ناغافل

 

به دلش بندازی که بی نهایت دلم برایش تنگ شده است ؟

 

این روزها خیلی می خواهمش ... 

 

 

 

پس با تمام وجودم عشقت را فريــــــــاد ميزنم تا همه دنيا بدانند دوستت دارم

+نوشته شده در جمعه 12 مهر 1392برچسب:,ساعت16:30توسط asma-jan | |

ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ ღ
خوش به حالتون باهم خوشحالین
خوش به حالتون باهم خوشبختین
هرجایی که من تنهایی رفتم
خوش به حالتون دوتایی رفتین...

 

مـــرد بايد...

وقـــتي عشقـــش عصبانيه 

نـــاراحته 

مي خواد داد بزنـــه،

وايــسه روبروش بــــگه : تو چشام نيــگا كن 

بهت مــيگم تو چشام نيــگا كن...

حــالا داد بزن ...

بـــگو از چــي ناراحتي....

.... بعـــد عشقش داد بــزنه 

گلـــه كنه 


فـــرياد بكشه 

گريه كـــنه ...!

.... حتـــي با مشتـــاي زنونـــه ش بكــوبه به بغـــل مرد!

آخـــرش خســته ميشه ميــزنه زيرگــريه...

همــون جا بايــد بغلــــش كنه 

نزاره تنـــها باشــه..

حــرف نزنــه ها 

توضيــح نده هــــا،

فقــط نزاره احســاس كنه تنهـــاست ...


مــرد بايــد گــاهي وقتا


مردونگيـــــشو با ســـكوت ثابــت كــنه ...!!

 

خــــــــــدايـــا...

دلــــــــــــــــــــــم برای خــــــــــیلی چـــــــیـــزا تــــــــــــنگ شـــــده ...

 

 

 

 

شــب که می شود ...

شـــــــــــروع می شود ،

ای کــــاش هایِ من ...!!!

http://axgig.com/images/27978222303672407268.jpg

حوالـ ــی ایـטּ ساعتـــ هآے بـ ــارآنے...

جاے زیآدے برآے رفتـטּ ندارمـ.....

غیـ ــر از آغوشـ ِ تـ ــو کهـ...

کنـ ــارمـ نیستے...

 

+نوشته شده در جمعه 12 مهر 1392برچسب:,ساعت16:26توسط asma-jan | |

دلم تنگ شده برا روزایی که:

 

شبا اس میدادی: "مال خودمی"

روزی بیست بار اس میدادی: "دوستت دارم"

 

وقتی قهر میکردم، قبل از اینکه بخوابی اس میدادی: "آشتی نکردیماااااا"

 

هنوز قهری؟؟؟؟

دلــــــــــــــم تنگ شده!!!

 

 

 


کسایی هستند وقتی میخوای بخوابی
به جای کلمه " شب بخیر"
میگن مال خودمی!
بفهمم نیستی خودم می کشمت!!!

 

 

آدم باید یکی رو داشته باشه ...
 
که وقتی دلش گرفته و حالش خوب نیست ...

حتی شده 4 صـــبح ..

زنگ یا مسیج بزنه بهش ...اونم کلی قربون صدقه اش بره ...

که عشق خودمی ... مال خودمی ...

مگه من مردم تو غصه بخوری ...

تو هم بگی خدا نکنه عشقم ...
 
 
بعد آروم شی و آروم بخوابی ...
 

 

+نوشته شده در جمعه 12 مهر 1392برچسب:,ساعت16:19توسط asma-jan | |

روز مرگم در اخرین نفسم...

فقط یک چیزی به او خواهم گفت:

اونطوری نه !اینطوری میرن!!!!!

 

+نوشته شده در جمعه 12 مهر 1392برچسب:,ساعت16:15توسط asma-jan | |

خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــداحـــــــــافـــــظـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

+نوشته شده در پنج شنبه 11 مهر 1398برچسب:,ساعت12:15توسط asma-jan | |

قیافه پسرا وقتی دارم از جلوی دخترا رد میشن!!!!!!

 

+نوشته شده در پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:,ساعت11:48توسط asma-jan | |

مراقب باش !

وقتی سوار بر تاب زندگی شدی،

دست روزگار هلت می دهد؛

ولی قرار نیست تو بیفتی!

اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی،

اوج می گیری…به همین سادگی…!

 

+نوشته شده در پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:,ساعت11:46توسط asma-jan | |

 

بـآرآטּ ڪــہ مے بـ ـآرد ؛

 

دلـــ♥ـــــم بـ ـرآیــت تـنـگ تـ ـر مے شــود ؛

 

رآه مے افـتـــــم  بـدوטּ چـتـــــ☂ــــر

 

مـטּ بـغـــض مے ڪـنـم

 

آسمـ ـآטּ گــریــہ...

 

+نوشته شده در پنج شنبه 11 مهر 1392برچسب:,ساعت11:28توسط asma-jan | |

به سلامتي اونايي كه هزارتا خاطرخواه دارن...

ولي دلشون گير يه بی معرفته...!!!

 

Image Hosted by Free Photo Hosting at <a href=


 

+نوشته شده در چهار شنبه 10 مهر 1392برچسب:,ساعت14:15توسط asma-jan | |

سخت بود..


فراموش کردن کسی که

 

همه چیز  و همه کس را

با او

فراموش می کردم . . .

tb7g1taqrdt05gpazhlt.gif


 

+نوشته شده در چهار شنبه 10 مهر 1392برچسب:,ساعت14:13توسط asma-jan | |

خاطراتم

 

 

 

 

شاید سال ها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت ازکنارهم بگذریم

 

و تو...

 

آهسته زیر لب بگویی چقدر آن غریبه شبیه خاطراتم بود.......

+نوشته شده در چهار شنبه 10 مهر 1392برچسب:,ساعت14:12توسط asma-jan | |

 

 

 

 

 

 

من به قلبم افتخار می کنم

 

با آن بازی شد !

 

زخمی شد !

  

به آن خیانت شد !

 

سوخت و شکست !



اما به طریقی هنوز کار می کند . . . !

+نوشته شده در چهار شنبه 10 مهر 1392برچسب:,ساعت13:58توسط asma-jan | |

هیچوقت فکرنمیکردم که بودنم به بودن یکی اینقد وابسته باشه

 

که وقتی هست خنده رولبام باشه

 

و

 

وقتی نیست

 

اشک رو چشمام

 

کاش میدونستی بی تو چه زجری میکشم

 

ای کاش همه اینا فقط یه خواب بود

 

که وقتی بیدارمیشدم

 

میدیدم که ترکم نکردی

 

میدیدم واسه همیشه مال منی

 

ولی مجبوم فقط بایادت و خاطراتمون به اجبار نفس بکشم

 

ولی عشقم

 

من هیچوقت ناامید نمیشم

 

همیشه چشم به راه برگشتت میمونم

 

نمیدونم شاید یه روز از رفتنت پشیمون شدی!

 

پشیمون شدی و برگشتی پیشم

 

ولی میدونی از چی میترسم؟

 

اینکه یروزی بیایی که من دیگه نباشم

از این دنیای بی وفا رفته باشم!!!!!!!!!!!

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 10 مهر 1392برچسب:,ساعت13:35توسط asma-jan | |

اجـــــــازه خدا؟؟

 

می شه من ورقـــــــه مو بدم؟

می دونم وقت امتــــــــــــ حان تموم نشده
ولی من دیگـــه خسته شدم!!

خدایا


می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام ....


+نوشته شده در چهار شنبه 10 مهر 1392برچسب:,ساعت11:47توسط asma-jan | |

شايد تنها کسی نيستم كه دوستت دارم
اما .... 
"كسی هستم كه تنها تورو دوست دارم" 
.
.
.
.
.
و این
تنها تفاوتِ من با آدمای دور و بَرِته !

و تو نمیتونی بفهمی که چی میگم . . .

+نوشته شده در چهار شنبه 10 مهر 1392برچسب:,ساعت11:44توسط asma-jan | |

 

میگویندساده ام

می گویندتومرابایک نگاه

بایک لبخند

به بازی میگیری

میگویندترفندهایت شیطنت هایت ودروغهایت را نمیفهمم

می گویند ساده ام

اما من فقط دوستت دارم

همین

ونها این را نمیفهمند

+نوشته شده در چهار شنبه 10 مهر 1392برچسب:,ساعت11:35توسط asma-jan | |

من اگراشک به دادم نرسد می شکنم...

اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم...

بر لب کلبه محصور دلم

من در این خلوت خاموش سکوت

اگر از یادتو یادی نکنم می شکنم...

اگر از هجر تو آهی نکشم تک وتنها به خدا می شکنم...

به خدا می شکنم...
tab92 (45)

+نوشته شده در دو شنبه 8 مهر 1392برچسب:,ساعت14:56توسط asma-jan | |

عاشـــــــــــق شدن چیز ســـــــــاده ایست ….

آنقــــــــــدر که همه ی انسانهــــــــــا تـــــــــوان تجربه کردن اون رو دارنــــــــــد !

مهم عاشــــــــق ماندن است ؛

بی انتــــــــــها

بی زوال

تا ابــــــد ؛

بی منـــــت … !!!

+نوشته شده در دو شنبه 8 مهر 1392برچسب:,ساعت14:50توسط asma-jan | |

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

 
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

 
موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

 
دل من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

 
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

 
امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن

❤استاتوس عاشقانه❤ / http://shabkok.lxb.ir

+نوشته شده در دو شنبه 8 مهر 1392برچسب:,ساعت14:24توسط asma-jan | |

می دونی درد یعنی چی؟


درد یعنی اینکه جواب پیامتو نده 

 

ولی تو هر بار که به صفحه خالی گوشیت نگاه می کنی

 

پیش خودت بگی حتما هنوز نخوندتش...

 

http://upload.tehran98.com/img1/vh61e1i0qtqi8cjf6ecl.jpg

+نوشته شده در یک شنبه 7 مهر 1392برچسب:,ساعت16:56توسط asma-jan | |

خیلـے مواظب باش!!!

 

 

اگہ با شنیـכטּ صــכاش כلت لرزیـכ

 

 

اگہ از بـבے هاش فرار نڪـرבے و مونـבے…

 

 

 

دیگه تمومہ…!!!

 

 

 

اوטּ شـכه همہ ے כنیـــــــــــــــــات

 

 
 
 

+نوشته شده در شنبه 6 مهر 1392برچسب:,ساعت14:47توسط asma-jan | |

بـــــــــــــر ­ و!!!!
ترس از هیچ چیز ندارم
وقتی یقین دارم بیشتر از من
کسی دوستت نخـــــــواهد داشت
بیشتر از من کسی طاقت کم محلی هایت را ندارد
بــــــــــــرو ­ !!!!
ترس برای چه؟؟
وقتی می دانم یکــ روز تُف می اندازی به روی تمام آن هایی که
به خاطرشــــان من را از دست دادی...

 

+نوشته شده در شنبه 6 مهر 1392برچسب:,ساعت14:37توسط asma-jan | |

 
alone_and_sad_%283%29.jpg
 
در مسیر باد بمان...
تا بوی مهربانیت
تسخیر کند
این شهر پر ازبیهودگی را

43.gif43.gif43.gif

+نوشته شده در شنبه 6 مهر 1392برچسب:,ساعت14:31توسط asma-jan | |

 
love_fire.gif
همیشه وقتی دلتنگ میشوم
باران می بارد
بگذار این بار باران دل تنگ شود و من ببارم

+نوشته شده در شنبه 6 مهر 1392برچسب:,ساعت14:28توسط asma-jan | |

همیشه ساده بودم

 

ساده سلام کردم

 

ساده دل دادم

 

ساده محبت کردم

 

ساده باور کردم

 

ساده چشم گفتم

 

ساده وابسته شدم

 

اما سخت دلم را شکستند....خیلی سخت

 

کاش ساده نبودم!!!!

 

+نوشته شده در شنبه 6 مهر 1392برچسب:,ساعت14:24توسط asma-jan | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد