Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


دلم دیگر دلتنگ ش نباش... مگر جمله اخرش را فراموش کردی؟(دیگر هیچ چیز بین ما نمانده)

بــه سـلامـتی هـر کـس کـه درونــش داره ميســوزه... 

 

امــا تـرجيــح ميـده لبهـاش و بـدوزه!!!

 

.8cj49wo7ja9zrrhc0fs.jpg

 

+نوشته شده در شنبه 6 مهر 1392برچسب:,ساعت14:9توسط asma-jan | |

تقصیره ما نیسـت!
مقصر شما پسـرایید!
که دیگه دخترای ساده رو نمیپسندید
همین شما که دم میزنید که دختر خوب وجود نداره

خودتون تو خیابون که عملی میبینید دلتون غش میره میگید جــــون چه دافــــی !
تقصیر خودتونه لـیاقت ندارید
همـــین شمـــا هستید که یه دختر ساده میبینید بهش میگید
اومل !!
تقصیر مــــا نیســــت
تو هنوز رشد نکـــــردی ...
دخـتر پــاک و سـاده زیـــــاد هــس
تـو چشمات کور شده !

 

 

 

 

+نوشته شده در شنبه 6 مهر 1392برچسب:,ساعت13:28توسط asma-jan | |

در همین حوالی کسانی زندگی می کنند که تا دیروز می گفتند:

"بدون تو حتی نفس هم نمی توانم بکشم"

ولی امروز...

در آغوش دیگری نفس نفس می زنند

 

+نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت15:48توسط asma-jan | |

ان لحظه که دلتنگ یارم می شوم

  خود به خود هوس باران را میکنم.

آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود

  هوس یک کوچه تنها را میکنم.

آن لحظه است که دلم میخواهد تنهایی در زیر باران

 بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم.

قدم بزنم تا خیس خیس شوم ، خیس تر از

قطره های باران….

 خیس تر از آسمان و درختان.

آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم میخواهد

 باز زیر باران بمانم ، دلم نمیخواهد باران قطع شود

+نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت15:46توسط asma-jan | |

؟؟؟
یادم باشد به سهراب بگویم
عشق دیگرصدای تپش قلب ها نیست
صدای فاصله ها نیست!!
صدای فنر تخت هاست...

+نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت15:37توسط asma-jan | |

اشتباه من این بود ....
هر جا رنجیدم ، لبخند زدم ....

فکر کردند درد ندارد ، محکم تر زدند ...

 

+نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت8:35توسط asma-jan | |

یادت باشد غم برای خوردن زیاد داشتم...

 

 تو هم برایم لقـمه گرفتی!!!!

اونقدر حالم این روزا بده که حوصله خودمم ندارم چه برسه وبلاگم...

اما آخرشم هرچی تنهاتر میشم بیشتر یاد اینجا می افتم...

انگار تنها جائیه که دارم...

کاش میشد دستامو بذارم تو جیبمو تا صبح تو خیابونا راه برم...

کاش میشد به جای این همه بغض ، بلند بلند گریه کنم...

کاش یکی بود باهاش حرف بزنم...

کاش یکی بود میپرسید لعنتی چه مرگته؟...

همش کاش...کاش... کاش...

لعنت به این زندگی...

+نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1398برچسب:,ساعت8:26توسط asma-jan | |

”سـرد اسـت و مـن تـنهایـم “


چـه جمـلـه ای !


پــــُر از کـلیـشه …


پـــُـر از تـهـوع …


جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :


” ســرد اسـت “…


یـخ نمـی کنـی …


حـس نـمی کنـی …


کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه


چـه سرمایـی را گـذرانـدم …

 

+نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت8:4توسط asma-jan | |

 

http://www.miyanali.com/usr/pastil2/gal199.jpg?387251191

و تو ای فرشته دوزخ خیانت :


تا کدامین سرزمین جنهمّی اسب خیانتت را چهار نعل می تازانی ؟

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت15:34توسط asma-jan | |

 

باشي يا نباشي .. اين شب سر ميشود !

اما اين شب كجا و آن شب كجا؟!

ديشب با خدا دعوايم شد / باهم قهر كرديم

فكر كردم ديگر مرا دوست ندارد / رفتم گوشه اي نشستم / چند قطره اشك ريختم

و خوابم برد / صبح كه بيدار شدم مادرم گفت:

نميداني از ديشب تا صبح چه باراني مي آمد...

براي چشمانم

نماز باران بخوان...

بغض كرده...

ابريست...

اما نميبارد...

دودي كه از دهانم بيرون مياد دود سيگار نيست !

قلبم سوخته...

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت14:37توسط asma-jan | |

 انقدر بر کشتی عشقت نشینم تا سحر 

 
یا به عشقت میرسم یا غرق دریا میشوم...........
 
 

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:26توسط asma-jan | |

یه وقتایی تو زندگیت میرسه
 
که باید دستت رو بـــزنی زیر چـــــونت
و
 
جریان زندگیــــت رو فقــــــــط تمــاشا کنی
 
بعدشـــــــم بگــــی
 
بــــــــــــــــــــــــ ـــــه درک...
 

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 25 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:22توسط asma-jan | |

خدآیــــــــآ ....
 
مے خواهمـــــــــ اعتــــــــراف کــــــنَـم !
 
دیگـــر نمے توآنــــَمـــ ؛خسته  اَمـــــــــ ....
 
مــَن اَمآنتـــــــــ دآر خوبے نیـωـتـم ،
 
" مًـــــرآ " از مـن بگیر .... مآلہ خودتـــــــ 
 
مــَن نمے تــًوانــَم نگهشــ دارم ... !!!
 
 

+نوشته شده در جمعه 15 شهريور 1392برچسب:,ساعت13:55توسط asma-jan | |

 

تقصیر تـــو نیست
لعنتی !
تو آدم بودی .!
من
خدایت کردم

 

+نوشته شده در دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:,ساعت11:48توسط asma-jan | |

 کاش می شد روی خط سرنوشت

 

روزهای با تو بودن را نوشت..

 

سرنوشت , ننوشت

 

گر نوشت , بد نوشت

 

اما باور کن نمی توان سرنوشت خویش را از سر

 

نوشت! 

 

باز هنگام سحر قلمی از تکه زغالی مانده از آتش

 

شبی سرد

 

میلغزد بر روی تن سرد و بی روح ورق.

 

و باز هم ردی از سوز دل بر روی خط های یخ زده

 

کاغذ مینویسد.

 

وباز قصه پر غصه تکرار  ....

 

روزی درختی بودم تنومند و زیبا ، قدی کشیده

 

و شاخ و برگ تماشایی داشتم .

 

عاشق شدم . . . !!!!

 

عاشق صدای خوش هیزم شکن . . . !!!

 

و تن خود را بی آلایش تقدیم بوسه های درد آور

 

تبر او کردم و چه راحت شکستم ، بی صدا خورد شدم

،

 

چه دیر فهمیدم بی رحم است دل سنگ هیزم شکن

 

و سخت تر تبر او که سوزاند تنم را ، حالا دیگر زنده

 

نبودم

 

درخت نبودم ، در چشمان سرد او فقط هیزم بودم و

 

بس

 

سرنوشتم چه بود ؟

 

حالا که نه درخت بودم و نه سایه ای داشتم و نه

 

ریشه ای

 

نه برگی و نه مهمان ناخوانده ای که بر روی دستانم

 

بنشیند

 

و برای دل کوچکش آواز بخواند و بر خود بلرزد و با

 

آهی سرد

 

دوباره پر باز کند و به اوج برود

 

و چه ناجوانمردانه تکه های خرد شده ام در شومینه

 

رو به چشمانش آتش گرفت و او فقط لذت برد

 

من در آتش میسوختم و او . . .

 

و حالا زغالی بیش نیستم و خطی شدم بر

 

خطوط یخ زده ورق تا شاید ماندگار باشم و همه

 

بدانند

 

روزی درختی بودم تنومند که عشق مرا به زغالی

 

 

تبدیل کرد سیاه و دل سوخته . . .

 

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:52توسط asma-jan | |

 

 

 

 آدم ها فراموش نمیکنند .........!!!!!

 

فقط دیگر ساکت میشوند .......

 

همین .......!!!!!!!

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:51توسط asma-jan | |

 

 

 این روزها حتی اگر خون هم گریه کنی

 

عمق همدردی دیگران با تو

 

یک کلمه است

 

"آخی ........."!!!!!!

+نوشته شده در پنج شنبه 24 مرداد 1392برچسب:,ساعت8:46توسط asma-jan | |

گم گشته ام ، ندیده ای مــــرا؟

چند روز پیش از خونه زدم بیرون ...

رفتم ... واسه دلــــم... دل نداشته امـــ....

گم شدم ...تو شلوغی و غم غربت آدمای تنهـــای بی خیال ...

حالا اگه پیدام کردی لطفاْ منو پیش خودت نگهـــدار ....

حوصله خودمـــو ندارم.......

 

مــــال تو .... همش ....

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:37توسط asma-jan | |

به بعضیا باید گفت دم از مردونگى نزن …
سنگینه ، سُرفت مى گیره !

 

 +به بعضیا باید بگی :
عزیزم حتی اگه “خدا” خودش بیاد پایین واسه تضمینت یا شیطانو بفرسته واسه به گردن گرفتن تقصیرت ، دیگه فایده نداره !
“خراب شد تصویرت”

+بدون مخاطب خاص

 

+نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:36توسط asma-jan | |




گفتم بیا . . .


گفت پاهایم یخ زده !


و من به پایش سوختم!

گرم شد . . .


رفت به سوی دیگری...

+نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:23توسط asma-jan | |



ﭼﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﮐﻪ


   ﻧﺎﺯ ﺭﺍ ﻣﻴﮑﺸﻴﻢ...


   ﺁﻩ ﺭﺍ ﻣﻴﮑﺸﻴﻢ...


  ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺍ ﻣﻴﮑﺸیﻢ...


 ﻓﺮﻳﺎﺩ ﺭﺍﻣﻴﮑﺸیﻢ...


   ﺩﺭﺩ ﺭﺍ ﻣﻴﮑﺸیﻢ...


  ﻭﻟﻲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺁﻧﻘﺪﺭ


  ﻧﻘﺎﺵ ﺧﻮﺑﻲ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﻴﻢ


  ﺩﺳﺖ ﺑﮑﺸﻴﻢ

+نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:23توسط asma-jan | |

گفته باشم ؟!

 

من درد میکشم . . .

 

تو  اما . . .

 

چشمهایت را ببند !

 

سخت است بدانم میبینی وبی خیالی . . .

 

++++

 
تنهایی ام را تَرجيـــح ميدهـَــم ؛ به تـَن هايـــے كِه روحِشــان بادیگریست


+++

من به زنجیر وفای تو اسیرم چه کنم

 

گر نیایی به خدا بی تو میمیرم چه کنم

 

 در هوای غم عشق تو زخود بی خبرم

 

که به عشق تو محتاج و فقیرم چه کنم 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:,ساعت18:8توسط asma-jan | |

ای که تو هستی تمام هستی ام
مگر میشود بی تو زندگی کرد ؟
نه من حتی نمیتوانم فعل نتوانستن را
در هوای بی تو بودن صرف کنم!
مجرمی نیستم که اسیر تنهایی شوم ،
فراری میشوم ، باز هم در به در این دنیا و یک دیوانه ی زنجیری میشوم ،
تا در این حال و هوای جنونم تو را پیدا کنم....
مگر بی تو بودن میگذارد که خوشحال باشم؟
آب خوشی نیست که بی تو از گلویم پایین رود،

هر چه شود محال است عشق تو از قلبم بیرون رود

+نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:41توسط asma-jan | |

+نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:39توسط asma-jan | |

 

Love مخفف عبارات

Lake of sorrow (درياچه ي غم)

Ocean of tears (اقيانوس اشك)

Valley of death (دره مرگ)

End of life (آخر زندگي)!

+نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:32توسط asma-jan | |

 
 
 
کاش ما ادم ها مثل تام و جری بودیم که هر وقت قهر می کردیم زود اشتی می کردیم
و دوباره جنگ و دعوابود مثل تام و جری

+نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:27توسط asma-jan | |

در زندگی به هیچ کس اعتماد نکن


آیینه با تمام یک رنگیش


دست چپ و راست را


به تو اشتباه نشان می دهد...

+نوشته شده در شنبه 5 مرداد 1392برچسب:,ساعت17:10توسط asma-jan | |

"هوایت" 

چه دستان سنگینی دارد

امروز که به سرم زد فهمیدم

 

 

 

خدایا …
تو دنــیای ما آدمــا …
یه حالتی هست به نام ” کــم آوردن ” !
تو که خــدایی و نمیتونی تجربش کنی …
خــوش به حــالت … !

 

 

هر آهنگی که گوش میدهم

به هر زبانی که باشد....

بغضم را میشکند...

نمیدانم.........

بغضم به چند زبان دنیا مسلط است...

 

 

 

خدایا

می توانم چند لحظه با تو خلوت کنم؟؟؟

قول می دهم بیشتر از چند لحظه وقتت را نگیرم گوشت را جلو بیاور....

 بیا نزدیک تر...

من خسته ام...

 میشنوی؟؟؟

 

+نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت16:32توسط asma-jan | |


 

حالا دیگر نه زندگانی می کنم و نه خواب هستم .

 

 

نه از چیزی خوشم می آید و نه بدم می آید.

 

 

من با مرگ آشنا و مانوس شده ام .

 

 

دیگر به مرده ها حسرت نمی ورزم .

منهم از از دنیای آنها بشمار می آیم منهم با آنها هستم .

آرزوی خیلی ها بودم ...

+نوشته شده در شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:40توسط asma-jan | |

شاید با هم بودن سخت تکرار شود…

 

اما به یاد هم بودن را هر لحظه..

میتوان تکرار کرد…

+نوشته شده در شنبه 18 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:40توسط asma-jan | |

 

 

 

 

 و من اینجا هر روز برای تو می نویسم بی آنکه بدانی

درست شبیه پسرکی نابینا که هر شب برای ماهی قرمز مرده اش غذا می ریزد...

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:41توسط asma-jan | |

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:36توسط asma-jan | |


 

کلافه ام،همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده و به این فکر می کند که چگونه بمیرد؟

 

 

گرسنه و آزاد...

یا سیر و اسیر...

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:35توسط asma-jan | |

خورشید نسخه بدل چشمان توست...

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:34توسط asma-jan | |

چرا چـشـمـای من خیسه؟
چرا عـکـساتـو می‌بـوسم؟
مـثـه بـاغی که خشکـیـده
دارم از ریـشـه می‌پـوسم

مـثـه دیـوونــه‌هـا گـیجــم
همش بـیـهـوده می‌خـنـدم
دو تـا عـاشـق که می‌بینم
سـریع چـشـمـامو می‌بندم

خـودم داغـــم نمی‌فـهـمـم
زمان راحـت جـلـو می‌ره
می‌خوام چـیـزی بگـم اما
گـلــومُ بـغــض می‌گـیـره

یعنی دیــوونـگــی ایـنــه؟
یعنی من دیگـه دیوونه َم؟
چـرا هـر روز سـاعت‌ها
به عکست خیره می‌مونم؟

می‌خوام دیـوونه بـاشم تا
بـه ایـن دنـیـا بـفـهـمـونم
مـیـون ایـن هـمـه عـاقـل
فقط من گیج و دیوونـه َم

تـوُ ایـن روزای دلـتنگی
دارم هـر لحظه می‌بـارم
آخه دیوونگی چاره ست
واسه دردی که من دارم

جــواب ایـن چـراهــا رو
تـویی که خوب می‌دونی
نمی‌تــونــم ازت رد شــم
تـویی که خـوب می‌تونی

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:16توسط asma-jan | |

نفرين به عشق و عاشقي

نفرين به بخت و سرنوشت

به اون نگاه كه عشقتو، تو سرنوشتِ من نوشت!

نفرين به من... نفرين به تو... نفرين به عشقِ من و تو!

به ساده بودنه منو... به اون دلِ سياهِ تو!

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:4توسط asma-jan | |

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:3توسط asma-jan | |

نفرين به تو

              نفرين به عشق

                              نفرين به سرنوشت

                                              كلام شب و روز من

 نفرین به عشق

 

عشق بازيچه دست توست عشق تو سر چشمه اي از هوس است

 

مرا آزاد کنتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدکه دیگر عشق را نمیخواهم

 

 نفرین بر عشقتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:1توسط asma-jan | |

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:0توسط asma-jan | |

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:58توسط asma-jan | |

الهي يکي پیدابشه رو دلت پا بزاره

 

 

هرچي که با من ميکني  يه روز به

 

روزت بياره

+نوشته شده در سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:57توسط asma-jan | |

غروبا میون هفته برسر قبر یه عاشق

 

 

 

 

یه جوون میاد میزاره گلای سرخ شقایق

 

بی صدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار

 

اشک میریزه ازدو چشمش مثل بارون وقت دیدار

 

زیر لب با گریه میگه: مهربونم بی وفایی

 

رفتی ونیستی بدونی چه جگرسوزه جدایی

 

آخه من تورومی خواستم اون نجیب خوب وپاک

 

اون صدای مهربون *نه سکوت سرد خاک

 

تویی که نگاه پاکت مرهم زخم دلم بود

 

دیدنت حتی یه لحظه*راه حل مشکلم بود

 

توکه ریشه کردی با من*توی خاک بی قراری

 

توکه گفتی با جدایی  هیچ میونه ای نداری

 

پس چرا تنهام گذاشتی توی این فصل سیاهی

 

توعزیزترینی امایه رفیق نیمه راهی

 

داغ رفتنت عزیزم خط کشیدروبودن من

 

رفتی ودیگه چه فایده ناله وضجه وشیون

 

توسفرکردی به خورشید*رفتی اونور دقایق

 

منوجاگذاشتی اینجا بادلی خسته وعاشق

 

نمی خوام بی تو بمونم*بی تو زندگی حرومه

 

توکه پیش من نباشی*همه چی برام تمومه

 

 عاشق خسته وتنهاسرگذاشت روخاک نمناک

 

گفت جگرگوشه ی عشقودادمش دست توای خاک

 

نزاری تنها بمونه همدم چشم سیاش باش

 

شونه کن موهاشوآروم* شبا قصه گوبراش باش

 

وغروب  با اون غرورش نتونست دووم بیاره

 

پاکشید ازآسمون وجاشودادبه یک ستاره

 

اون جوون داغ دیده بادلی شکسته ازغم

 

بوسه زد روخاک یارودورشدآهسته وکم کم

 

ولی چندقدم که دورشددوباره گریه روسرداد

 

روشوبرگردوندو دادزد

 

 

به خدانمیری از یاد

 

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت11:6توسط asma-jan | |

انصاف نیست

دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی

و آنقدر بزرگ باشد

که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی

 

 

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:46توسط asma-jan | |

باران...
نبار ...نبار لعنتی...
امشب با دیگری بیرون است....
سرما میخورد...!!!!!!!



+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت10:40توسط asma-jan | |

چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی!
چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !
چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
 چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!
 چه بیرحمانه! من سوختم



این واژها گرچه غم دارد تقصیر من نیست دل من درد دارد.....


عمریست غم و درد نشانم داده  در آتش سینه اش امانم داده

رنجور ترین درخت باغش هستم  هر بار مرا دیده تکانم داده


در راه تو بی اراده رفتن خوب است   در چشم تو بی افاده رفتن خوب است

جایی که همه فکر سواری هستند   دنبال دلم پیاده رفتن خوب است . . .




تنهایی ؛

همیشه بد نیست ،

شاید یه فرصتیه برا اینکه ،

قدر لحظه های خوب و شلوغ

 و شاد زندگیت رو بدونی ...

شایدم اینقدر گُلی ؛

که کسی هم قد تو نیست ،
برا بودن کنارت ...
 
رسیده ام به حــس بــرگی که می داند ؛ بـــاد از هر طرف که بیاید ، سرانجامش افـتـــادن است ...!!!

 


گرچه از فاصله ی ماه ز من دورتری

ولی انگاه همین جا و همین دور و بری

ماه می تابد و انگار تویی می خندی

باد می آید و انگار تویی می گذری . . .



در دل دردیست از تو پنهان که مپرس

تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس

با این همه حال و در چنین تنگدلی

جا کرده محبت تو چندان که مپرس . . .




در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟

تنگ است دلم، قوت فریاد کجایی؟

با آنکه ز ما یاد نکردی..

ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟

+نوشته شده در شنبه 4 خرداد 1392برچسب:,ساعت9:20توسط asma-jan | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد