مرگ






















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


دلم دیگر دلتنگ ش نباش... مگر جمله اخرش را فراموش کردی؟(دیگر هیچ چیز بین ما نمانده)

اگر به تاریخ نامه هایی که برایت نوشته ام نگاه کنی
درمیبابی که سالهاست من مرده ام...
سرم را می چسبانم به پنجره.
این یعنی خیلی ناراحتم.
خوب می دانم که انسانها وقتی خیلی غمگین میشوند
به خواب پناه می برند.....
و لابد وقتی بینهایت غمگین می شوند به مرگ نیاز دارند!
و وقتی از مردن عاجزند به یاد آن بسنده می کنند!
من هم به مرگ نیازمندم و از مردن عاجز!
و اما مرگ مهمان ناخوانده ای است...
همیشه به سراغ کسی می رود که از او گریزان است!
.....
شبهای بیشماری به آسمان زل میزنم
و سعی می کنم بمیرم!
و نمی میرم!
متاسفانه از زنده ها هم زنده ترم!
کلاً مرگ ضد حال زدن را دوست دارد!
شاید باور نکنی این روزها فکر مردن برایم شده یک قرص آرامش بخش!!!
......
مدتی ست مرگ را در نزدیکی خودم حس میکنم
او را به خانه ام دعوت میکنم
در را باز می کنم... بدون هیچ تعارفی بداخل می آید
برایش یک چای لیوانی میریزم
چای را تا ته سر می کشد.... مرا برانداز می کند
و بدون خداحافظی میرود...
این یعنی هنوز وقتش نرسیده!!!!!
نمی دانم باز باید منتظرش بمانم
یا خودم را بزنم به بی خیالی....
تا هر وقت که عشقش کشید بیاید!!!!
.....
اینروزها تصمیم گرفتم خودم بمیرم....
بدون کمک هیچ کسی...حتی عزراییل
به عزراییل هم سور دادن برای خودش عالمی دارد به خدا!!
اکنون می خواهم باب یک نظریه جدید را باز کنم
یک نظریه نچندان خوشایند!!!
به نظر من کسی که گفته خودکشی نشانه ضعف است،
احتمالا چندان اهل اندیشه نبوده
مرگ هم مثل ازدواج انواع دارد:
گاهی از روی ناچاری و نادانی و ناتوانی به آن تن می دهی
و گاهی با چشمان کاملا باز انتخابش می کنی!!
در یک روز زیبا وقتی احساس می کنی
کاری برای انجام دادن نداری.....
در نهایت آمادگی و سرخوشی..
دوش می گیری.. مقابل آینه می نشینی
خودت را به بهترین وجه می آرایی
یک لبخند تحویل خودت می دهی.....
از بین انواع مردنها...
یکی را انتخاب می کنی....
و بدون اینکه با کسی تماس بگیری
یا به زندگی نیم نگاهی بکنی
با چشمانی کاملا باز!!!
سرخوش و قدم زنان از زندگی بیرون خواهی رفت!!!
بهمین سادگی...
باور کن،این شکل مردن، بهتر از مردن در شرایط ناخوشایند و غافلگیرانه است!
بهتر از مردن بر اثر سرطان یا در سانحه رانندگی است
بهتر از این است که وقتی دو دستی به زندگی چسبیده ای
و به هیچ قیمیت حاضر نیستی از دستش بدهی
و مشغولش هستی با مرگ مواجه شوی.....
این شکل مردن بهتر از مرگ در اثر پیری و آتش سوزی است!
البته.....
تمام این مسایل در یک صورت ممکن است آنهم اینکه
خدا، سرنوشت یا تقدیر....
زود تر از تو ترتیبت را ندهد!!!
......
دلم می خواهد به قصدِ فرار از قصه ی این فیلم لعنتیِ،
همان فیلمِ کهنه ای که نقشِ اصلیش بدوشِ من است،
یکی باشد که پیدا شود و دلش بسوزد برایم
و این فیلم را بگذاردش رویِ دور تند، که بگذرد زود،
تمام شود زود، بس که خسته می شوم،
خسته می شوم از این تلاش هایِ بی نتیجه
میدانی اگر نبود این تلخی ها، این فاصله ها، این رفتن ها و آمدن های کسل کننده
و این مرگ هایِ لحظه ای و تدریجیِ هر چند کوتاه،
قطعا” این زندگی فیلمِ خوبی در نمی آمد از اّب.
اما من خوب میدانم آنقدر فیلم من کسل کننده است
که بیننده در همان 5 دقیقه اول پشیمان می شود از دیدنش.
فیلمی که هیچ محتوای خاصی ندارد
و حتی هیچ دغدغه ی شگفت انگیزی
هیچ دوست داشتنی شیرینی وجود ندارد
همه قابها سر و ته
و خنده ها بی روح و تکراری ست.
....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در شنبه 29 شهريور 1393برچسب:,ساعت17:31توسط asma-jan | |